ویجیاتو: در باب Alan Wake 2 – جنونی به نام هنر
تصور اینکه یک بازی ویدیویی بتواند مظهر مطلق خلاقیت یک (یا چندصد) ذهن شگفتانگیز باشد، شاید تا چند سال پیش غیرممکن بود. مباحثههای سادهانگارانه درباره اینکه اصلا ویدیو گیم چیست و آیا هنر محسوب میشود یا خیر، هنوز هم در برخی محافل ادامه دارد و عدهای آن را چیزی جز وسیلهای برای سرگرمی یا فرار از مهلکهی واقعیت نمیپندارند. اما حالا که درباره اثری چون Alan Wake 2، به عنوان تجلی هنر خالص، صحبت میکنیم، بهتر است درست مثل سازندگان این بازی یاوهگوییهای سادهانگاران را کنار بگذاریم و با صراحت و صداقت به سراغ یک هدف متعالی برویم.
اجازه دهید در توصیف بازی جدید سم لیک اینطور بگوییم که Alan Wake 2 یک اتفاق نادر و حتی غیرممکن است؛ یک نوع از هنر والا که بدون شک نمیتواند در کالبد «واقعیت» جای بگیرد و اینکه چنین اثری پس از صرف سالها تلاش، صدها و بلکه چند هزار نیروی انسانی، میلیونها دلار سرمایه، و صدالبته هزاران ساعت خودآزاری مستعدترین هنرمندان صنعت، بالاخره از اتاق تاریک الن ویک خارج شده و به دست ما رسیده، دست کمی از معجزه ندارد.
در دنیایی که سرمایهگذاران و افراد قدرتمند افسار هنرمندان را به دست گرفتهاند و این «تفتیش عقاید» (Inquisition) گسترده در حال خاموش کردن چراغ خلاقیت و آزادمنشی افراد یکی پس از دیگری است، افرادی قبیل سم لیک، هیدئو کوجیما، میازاکی و چند نام برجسته دیگر حکم آخرین جنگجویان و شوالیههای جبهه هنر حقیقی را دارند. آنها برای هنر، به منزله والاترین شکل از ابراز وجود و احساسات انسانی، مبارزه میکنند و شخصا عقیده دارم این مبارزه مقدس است.
سم لیک و همکارانش از زمان عرضه قسمت اول Alan Wake در سال ۲۰۱۰ رویای ساخت دنبالهای را در سر میپرواندند که بتواند انقلابی در دوران خودش بهوجود آورد. این رویا، دست کمی از گرههای ذهنی و وسواس الن برای نوشتن پایانبندی داستان Return نداشت؛ لیک میخواست دریاچه بازی اول را به اقیانوسی ژرف تبدیل کند و انجام این کار چیزی جز ایستادگی جانانه در برابر آنتروپی کائنات نیست. جهانی که روز به روز، آهسته آهسته، قدم به قدم، متر به متر و ثانیه به ثانیه به سمت نابودی و هرج و مرج میرود؛ جامعهای که هر سال کمتر از سال قبل به ارزشهای انسانی و مظاهر متعالی هنر بها میدهد؛ مخاطبانی که سرگرمی لحظهای و پمپاژ مستکننده دوپامین در مغزشان را به شگفتی هزارتوی عروجبخش یک اثر ژرف ترجیح میدهند؛ و صنعتی که روح کاپیتالیسم را با آغوش باز در کالبد خود پذیرفته و بقای خود را به مفهوم «رشد» اقتصادی بدون مرز گره زده است.
در زمان معرفی بازی نهچندان موفق Quantum Break، سم لیک به صراحت اعلام کرد که ساخت دنباله الن ویک به نوعی کنسل شده، چراکه بازی نخست به اندازه کافی درآمدزایی نداشت. در اینجا اعضای رمدی (Remedy) متوجه شدند که خودشان در یک شرایط کاملا ویدیو گیمی گیر کردهاند: شخصیت اصلی یا همان پروتاگونیست داستان هدفی دارد، اما مسیر پیشروی او با یک درب آهنی بزرگ و خاکستری مسدود شده است. او چارهای ندارد جز اینکه از مسیر اصلی خود خارج شود و به دنبال کلید آن در بگردد. شاید زمان زیادی از دست برود اما دو چیز محرز است: یک، اینکه تنها راه رسیدن به مقصد از این درگاه خاص میگذرد و چارهای جز همراه شدن با امواج سرنوشت نیست؛ دوم، اینکه شخصیت ما با اکتشاف محیط و مواجهه با خطرات و چالشهای جدید، به موجودی والاتر و شایستهتر تبدیل میشود. رمدی، قهرمان این داستان، ابتدا تلاش ناموفقی با Quantum Break داشت و سپس بازی Control تبدیل به همان کلیدی شد که سم لیک و دوستانش را به مقصد اصلی نزدیک می کرد.
Control با عرضه در سال ۲۰۱۹ دوباره نام رمدی را سر زبانها انداخت و با اینکه نقصهای بسیاری داشت، پتانسیل استودیو فنلاندی را به خوبی به نمایش گذاشت. کمتر از یک سال بعد، کمپانی عظیم اپیک گیمز که بهواسطه درآمدزایی بیپایان فورتنایت آزادی اقتصادی بسیاری دارد، نظرش نسبت به دنیای متصل رمدی (Remedy Connected Universe) جلب شد و نتیجه آن انعقاد یک قرارداد با رمدی برای توسعه دو بازی ویدیویی بود. اپیک گیمز وظیفه پشتیبانی مالی از پروژه Alan Wake 2 را برعهده گرفت تا سم لیک با خیال آسودهتری اثر رویایی خود را خلق کند.
با این حال، تمام وقایع مذکور به نوعی شروع داستان برای رمدی بود؛ اولین قدمها برای رسیدن به جام مقدس (Holy Grail). داستان الن ویک ۲ و شخصیت اصلی آن به خوبی مرا به این نتیجه رساند که رمدی هم درست مثل مخلوق قابلستایشش وارد قلمروی جنون و دنیای تاریک خلاقیت شده است. وقتی تکتک جنبههای Alan Wake 2 را مورد واکاوی قرار میدهیم، متوجه میشویم که سازندگان تمام آنچه در وجودشان داشتهاند را با عشقی فرازمینی به سازهی خود تزریق کرده و کماکان به شکلی مازوخیسمی مفهوم «بینقص» را دنبال نمودهاند.
شکی نیست که افراد مختلف میتوانند نکاتی در رابطه با این بازی بیان کنند که نشان بدهد ماجراجویی الن ویک و ساگا اندرسون به عنوان یک فرم هنری آنچنان هم بدون نقص نیست؛ حتی از منظر بزرگترین هنرمندان و فلاسفه تاریخ هم چیزی به نام بینقص وجود ندارد. با تمام این اوصاف، من فکر میکنم حداقل دیدگاه یک هنرمند کمالگرا چون سم لیک از ابتدا این بوده که تمامی ایدهها و افکار شگفتانگیز خود را به بهترین شکل ممکن در بازی پیاده کند. بر همین اساس عقیده دارم رمدی به عنوان یک ذات واحد و هدفمند سعی کرده مفهوم پرفکشن (Perfection) را در ذهن پرورش دهد و در نهایت به چیزی بسیار نزدیک به آن برسد.
اکنون برای اینکه عمیقا درک کنیم پرورش چنین تفکر و دیدگاهی برای یک هنرمند چگونه است، باید به قهرمان داستان Alan Wake 2 مراجعه کنیم. الن، به عنوان یک نویسنده بزرگ، محکوم است تا بنویسد و بنویسد و بنویسد. و این فرآیند جانکاه طی ۱۳ سال مملو از تاریکی و شکنجه روحی همچنان به فرجام مورد نظر نمیرسد. الن باید داستان بینقص خود را به رشته تحریر درآورد تا از «مکان تاریک» (The Dark Place) نجات پیدا کند. اما مگر یک هنرمند واقعی میتواند غیر از خودخوری و شرحهشرحه کردن افکار خودش کاری انجام دهد؟ در نظر یک هنرمند، هیچ اثری، هیچ جملهای، هیچ پلانی، هیچ تصویری، هیچ بیتی و هیچ سمفونیای نمیتواند به طور کامل حق مطلب را ادا کند. صدالبته که این اندیشه تاریک و بدبینانه هیچ ریشه منطقی و واقعی ندارد و زاییده اذهانی است که بیش از حد رشد کردهاند؛ بیش از حد دیدهاند؛ بیش از حد تجربه کردهاند؛ بیش از حد شنیدهاند؛ بیش از حد درک کردهاند…
الن ویک برای پایان بخشیدن به کابوس چندین و چند سالهاش راهی جز شکست اهریمن درونی و کنار آمدن با حقایق دنیای اطرافش نداشت. اگر هنرمندی نتواند با این حقیقت کنار بیاید که چیزی به نام «بینقص» وجود ندارد، عملا نمیتواند هیچ اثر هنری تولید کند. او تا ابدیت در چرخهای باطل برای یافتن جام مقدس میدود تا نهایتا یک روز خودش را از میان ببرد. جنون، آخرین ایستگاه این قطار است.
حال من یقین دارم سم لیک و همکارانش نیز چنین سفری را تجربه کرده و سالها با ایدههای دیوانهوار و شیاطین دنیای هنر دست به گریبان شدهاند. اینکه آنها چگونه موفق شدند از طوفان ذهنهای بیقرار خود جان سالم بهدر ببرند را نمیدانیم، اما اینکه Alan Wake 2 به بهترین شکل ممکن به هنردوستان هدیه شده نشان میدهد هنرمندان رمدی از این نبرد بزرگ سربلند بیرون آمدهاند.
هنرمندان، همانطور که Old Gods of Asgard میگویند، همزمان «قهرمان روشنی» (Champion of Light) و «منادی تاریکی» (Herald of Darkness) هستند. و تصمیمات و تلاشهای آنها در طول زمان نشان میدهد کدام جنبه در کارزار قلبشان بر دیگری چیره شده است. الن ویک ۲ شاید یک بازی تاریک و پر از خشونت و درد باشد، اما حاصل روشنی روح هنرمندانی است که برای یک ارزش قابل احترام و فراموششده میجنگند.
واکاوی الن ویک ۲ برای من یک عمر زمان خواهد برد و صحبت درباره آن طی یک مقاله مانند تلاش برای جای دادن تایتانیک در جوی آب است. در نتیجه قلم را زمین میگذارم تا بتوانم به راهی برای خروج از مکان تاریک ذهن خودم فکر کنم؛ البته احتمالا آن راه را میشناسم…
«هنر، تنها راه گریختن است».
خبرکاو
ارسال نظر